آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
عشق یعنی خدا
دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, :: 12:50 :: نويسنده : VENUS
ه یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
و بالاخره خواهی فهمید که : همیشه یک ذره حقیقت پشت هر”فقط یه شوخی بود” هست. یک کم کنجکاوی پشت “همین طوری پرسیدم” هست. قدری احساسات پشت “به من چه اصلا” هست. مقداری خرد پشت “چه میدونم” هست. و اندکی درد پشت “اشکالی نداره” هست.
پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, :: 12:11 :: نويسنده : VENUS
اوايل دهه شصت نوجواني بيش نبودم، اما خوب به خاطردارم آن روزهايي را كه تنها شامپوي موجود، شامپوي خمره ايي زرد رنگ داروگر بود. تازه آن را هم بايد از مسجد محل تهيه مي كرديم و اگر شانس يارمان بود و از همان شامپو ها يك عدد صورتي رنگش كه رايحه سيب داشت گيرمان مي آمد حسابي كيف مي كرديم. سس مايونز كالايي لوكس به حساب مي آمد و ويفر شكلاتي يام يام تنها دلخوشي كودكي بود. صف هاي طولاني در نيمه شب سرد زمستان براي 20 ليتر نفت، بگو مگو ها سر كپسول گاز كه با كاميون در محله ها توزيع مي شد، خالي كردن گازوئيل با ترس و لرز در نيمه هاي شب. روغن، برنج و پودر لباسشويي جيره بندي بود، نبود پتو در بازار خانواده تازه عروسان را براي تهيه جهيزيه به دردسر مي انداخت و پو شيدن كفش آديداس يك رويا بود. همه اينها بود، بمب هم بود و موشك و شهيد و ... اما كسي از قحطي صحبت نمي كرد! يادم هست با تمام فشارها وقتي وانت ارتشي براي جمع آوري كمك هاي مردمي وارد كوچه مي شد بسته هاي مواد غذايي، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازير بود. همسايه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهرباني بود، خب درد هم بود. امروز اما فروشگاه هاي مملو از اجناس لوكس خارجي در هر محله و گوشه كناري به چشم مي خورند و هرچه بخواهيد و نخواهيد در آنها هست. از انواع شكلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوي خارجي، لباس و لوازم آرايش تا موبايل و تبلت، داروهاي لاغري تا صندلي هاي ماساژور، نوشابه انرژي زا تا بستني با روكش طلا، رينگ اسپرت تا... و حال با تن هاي فربه، تكيه زده بر صندلي ها نرم اتومبيل هاي گرانقيمت از شنيدن كلمه قحطي به لرزه افتاده به سوي بازارها هجوم مي بريم. مبادا تي شرت بنتون گيرمان نيايد! مبادا زيتون مديترانه ايي ناياب شود! ويسكي گيرمان نيايد چي!؟ اشتهايمان براي مصرف، تجمل، پز دادن و له كردن ديگران سيري ناپذير شده است. ورشكسته شدن انتشارت، بي سوادي دانشجوهامان، بي سوادي استادها، عقب افتادگي در علم و فرهنگ و هنر، تعطيلي مراكز ادبي فرهنگي و هنري و ... برايمان مهم نيست ولي از گران شدن ادكلن مورد علاقم مان سخت نگرانيم! ... مي شود كتابها نوشت... خلاصه اينكه اين روزها لبخند جايش را به پرخاش داده و مهرباني به خشم. هركس تنها به فكر خويش است به فكر تن خويش! قحطي امروز قحطي انسانيت است قحطي همدلي قحطي عشق!
چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 15:55 :: نويسنده : VENUS
پروردگارا داده هایت،نداده هایت وگرفته هایت راشکر میگویم. چون داده هایت نعمت،نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است. دو شنبه 19 دی 1390برچسب:, :: 14:29 :: نويسنده : VENUS
فکرم همهجا هست، ولی پیش خدا نیست سجادهی زردوز که محرابِ دعا نیست گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟ اندیشه سیّال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟! از شدت اخلاص من عالَم شده حیران تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست! از کمیتِ کار که هر روز سه وعده از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست یکذره فقط کُندتر از سرعت نور است هر رکعتِ من حائز عنوان جهانیست! این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟ چندیست که این حافظه در خدمت ما نیست ای دلبر من! تا غم وام است و تورم محراب به یاد خم ابروی شما نیست بیدغدغه یک سجده راحت نتوان کرد تا فکر من از قسط عقبمانده جدا نیست هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند گفتند که این بهره بانکیست، ربا نیست! از بسکه پی نیموجب نان حلالیم در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست به به، چه نمازیست! همین است که گویند راه شعرا دور ز راه عرفا نیست چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:, :: 15:50 :: نويسنده : VENUS
زندگی سریعتر ازآن چه تصورکنید میگذرد بیایید طوری زندگی کنیم تاهر گزافسوس نخوریم که: نفهمیدم عمرم چطور گذشت. زندگی کردن در لحظه به معنی آن است که به گذشته فکر نکنیم و نگران آینده نباشیم. البته، این مساله به این معنی نیست که در زندگی اهدافمان را مشخص نکرده و یا خود را برای آینده آماده نکنیم. باید از گذشته پند گرفته و برای آینده برنامه و هدف مشخصی تعیین کنیم و در عین حال از زندگی کنونی خود نیز لذت ببریم. افرادی که در لحظه زندگی می کنند روابط عمومی بالاتری داشته و دوستان بهتر و بیشتری دارند، کمتر گرفتار استرس و فشار خون بالا می شوند و هنگام بیماری بهتر از سایرین با بیماری به خصوص بیماری های جدی مانند سرطان دست و پنجه نرم می کنند. تمرکز و زندگی در لحظه، خطر ابتلا به بیماری های قلبی را کاهش می دهد چراکه این بیماری ها در بسیاری از موارد ریشه در ناراحتی های روحی دارند و افرادی که در لحظه زندگی می کنند کمتر نگران آینده بوده و بیهوده خود را برای گذشته و اتفاقات ناگوار آن آزار نمی دهند و اتفاقات رخ داده را راحت تر می پذیرند. این افراد شادترند و در زندگی احساس امنیت و آرامش می کنند. اعتماد به نفس بالایی داشته و اشتباهات خود را با دید منطقی می پذیرند، زندگی را ساده گرفته و روزها را بدون وسواس می گذرانند. همچنین افرادی که در لحظه زندگی می کنند در ارتباطات به خصوص زندگی زناشویی خود موفق تر هستند و روابط رضایت بخشی را با همسر خود تجربه می کنند.
چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:, :: 15:47 :: نويسنده : VENUS
برخی از جامعه شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست».
اینجاست که ارزش و مفهوم «ثارالله» معلوم میشود. ثارالله اضافه تشریفی است؛ خونی که در واقع آنقدر شرافت و ارزش پیدا کرده که فقط با معیارهای الهی قابل ارزشگذاری است و ارزش آن به اندازه خدای متعال است.
شنبه 2 مهر 1390برچسب:, :: 17:26 :: نويسنده : VENUS
خدا مشتی خاک برگرفت. می خواست لیلی را بسازد، از خود در او دمید. و لیلی پیش از آنکه با خبر شود، عاشق شد. شنبه 2 مهر 1390برچسب:, :: 17:23 :: نويسنده : VENUS
فرمانروایی که می کوشید تا مرزهای جنوبی کشورش را گسترش دهد، با مقاومتهای سرداری محلی مواجه شد و مزاحمتهای سردار به حدی رسید که خشم فرمانروا را برانگیخت و بنابراین او تعداد زیادی سرباز را مامور دستگیری سردار کرد. عاقبت سردار و همسرش به اسارت نیروهای فرمانروا درآمدند و برای محاکمه و مجازات با پایتخت فرستاده شدند. فرمانروا با دیدن قیافه سردار جنگاور تحت تاثیر قرار گرفت و از او پرسید: ای سردار، اگر من از گناهت بگذرم و آزادت کنم، چه می کنی؟ |
|||
|