درباره وبلاگ

سلام دوستان به وبلاگ من خوش آمدید! هر کس عشق و تو یه چیزمی بینه من عشق و عرفان و یکی می بینم!نظر بدیدعشق یعنی چی؟
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق یعنی خدا و آدرس absorbing-veb.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 257
بازدید ماه : 316
بازدید کل : 28141
تعداد مطالب : 40
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


عشق یعنی خدا
چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 12:17 ::  نويسنده : VENUS       
شنبه 12 شهريور 1390برچسب:, :: 14:1 ::  نويسنده : VENUS       

 

 



چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:, :: 21:0 ::  نويسنده : VENUS       

 

 

با داشتن هیکلی ضایع تی شرت تنگ نپوشن!!!

ـ از کلاس پنجم دبستان سه تیغه نکنن و after shave نزنن!!!!


 با داشتن هیکلی ضایع تی شرت تنگ نپوشن!!!

ـ از کلاس پنجم دبستان سه تیغه نکنن و after shave نزنن!!!!

ـ جلوی مدرسه دخترانه نایستن و سیگار چاق نکنن!!!!!!!

ـ با دیدن یک فروند دختر جو زده نشده و تیکه جواتی بار نکنن!!!!!

ـ پس از ورود به دبیرستان سیگاری نشده و گوز گوز نکنن!!!!!

ـ پس از یافتن اولین پشم در بدن خود احساس مردانگی نکنن و به فکر ازدواج نیافتن!!!!!!

ـ در مقابل دختر ها احساس بامزه بودن نکنن و کسشعر نگن!!!!

ـ ادعای با معرفتی و با مرامی وخلاف سنگین نکنن!!!!!

ـ کت وشلوار صورتی با پیراهن زرد نپوشن و کروات قهوه ای نزنن!!

ـ در آن واحدبا N تا دختر رفیق نباشن و به هر N تاشون قول ازدواج ندن!!!!!!!

ـ از ۹ سالگی پشت ماشین باباشون نشینن و خوارومادر ماشین رو به گاء ندن!!!!!!!

ـ احساس خوش تیپی نکنن و خود را دختر کش ندونن!!!!!!

و از همه مهمتر : پس از خوندن این مطالب جنبه خود را نشون نداده و مرام و با حالی خود را اثبات نکنن!!!!!!!



چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:, :: 20:56 ::  نويسنده : VENUS       

اگرپسری بر ضد دخترها حرفی زد بدونید

ازهمه بیشتر دنبال دخترهاست و براشون له له میزنه!!


حکایتش حکایت همون گربه هست که دستش به گوشت نمیرسید می گفت پیف پیف بو می ده!


تا حالا صد تا دخترسر کارش گذاشتند و حالشو گرفتند !

 

اگرپسری بر ضد دخترها حرفی زد بدونید

ازهمه بیشتر دنبال دخترهاست و براشون له له میزنه!!


حکایتش حکایت همون گربه هست که دستش به گوشت نمیرسید می گفت پیف پیف بو می ده!


تا حالا صد تا دخترسر کارش گذاشتند و حالشو گرفتند !


تا حالا هر چی التماس کرده دخترای ناز ایرونی که سهله یه وزغ ماده هم تحویلشون نگرفته!!


توی دانشگاه نمره های ماکزیمم دخترا رو دیده و برای اینکه کسی نفهمه آی کیوش در حد کلوخه مجبوره بشینه برای دخترا حرف در بیاره


تو خونه همش به خاطر شلخته بودنش (مخصوصا موها و دماغ ) و تمیزی و خوشتیپی خواهرش مدام زدند تو سرش


از اینکه با صد نوع مدل موی مختلف و خط ریشای عجیب غریب نمیتونه قیافه مثل اژدهاشویه کم شبیه آدما بکنه به دخترای ایرونی که با آرایش زیباتر میشند حسودی می کنه


می بینه یک نفر تو دنیا پیدا نمیشه که فقط یه بار منتشو بکشه و باید یه عمر ناز کش باشه


می بینه خیلی از مردا و پسرای اطرافش (وحتی خودش) حاضرند با اشاره یه خانم همه چی شونو فدا کنند اون وقته که یه جاش به شدت میسوزه



چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:, :: 20:50 ::  نويسنده : VENUS       

 

آیا می‌دانید با هوش‌ترین زن دنیا ۵ فوق‌لیسانس دارد و ضریب هوشی او ۲۰۰ است و دنبال کار است.

▪ آیا می‌دانید اولین فردی که در اروپا اقامت گرفت یک زن ایرانی بود و بعد مسأله اقامت خارجی‌ها مطرح شد.

▪ آیا می‌دانید ایرانیان در انگلیس ثروتمندترین قشر جامعه هستند حتی ثروتمندتر از ملکه الیزابت.

▪ آیا می‌دانید ایرانیان در آمریکا فرهیخته‌ترین افراد جامعه امریکا هستند.

▪ آیا می‌دانید رئیس کامپیوتر ناسا یک ایرانی است .

▪ آیا می‌دانید حدود ۲۵۰ ایرانی در ناسا محقق داریم.

▪ آیا می‌دانید کورش کبیر بر جهان حکومت می‌کرد و به نوعی قدرت جهان در دست ایران بود.

▪ آیا می‌دانید سال ۲۰۰۱ در فرانسه سال ایران نام داشت.

▪ آیا می‌دانید اگر ۳ قاره آسیا و امریکا و آفریقا را به هم وصل کنیم ایران در مرکز جهان است.

▪ آیا می‌دانید فرشته‌ها با سرعت نور حرکت می‌کنند و زمان بر آن‌ها کند می‌شود.

▪ آیا می‌دانید انسان در سال ۳۰۰۰ قد متوسط ۲ متر و ۱۲۰ سال عمر و پوست قهوه‌ای خواهد داشت.

▪ آیا می‌دانید وزن ۱ قاشق چایخوری از سیاه چاله‌ها ۲ میلیارد تن است؛ بله ۲ میلیارد تن.

▪ آیا می‌دانید یک سیاهچاله در کهکشان راه شیری است که هر ثانیه ۱۰۰۰ بار دور خود می‌چرخد.

▪ آیا می‌دانید ضریب هوشی انسان‌های معمولی بین ۸۵ تا ۱۰۵ است.

▪ آیا می‌دانید هر تار موی انسان می‌تواند تا وزن ۱۰۰ گرم رشد کند.

▪ آیا می‌دانید بلندترین موی سر دنیا ۶ متر است.

 

 ▪ آیا می‌دانید چشم انسان معادل یک دوربین ۱۳۵ مگاپیکسل است.

▪ آیا می‌دانید سریع‌ترین عنکبوت دنیا دارای سرعت Km ۱۶ در ساعت است که در افریقاست.

▪ آیا می‌دانید یک انسان نهایتاً می‌تواند با سرعت Km ۳۵ در ساعت بدود.

▪ آیا می‌دانید نوعی عنکبوت می‌تواند ۳۰۰ برابر وزنش را بلند کند.

▪ آیا می‌دانید طول موج نور مرئی بین ۷۰۰ - ۴۰۰ نانومتر است.

▪ آیا می‌دانید خورشید کوچک‌ترین ستاره دنیا است.

▪ آیا می‌دانید وقتی به خورشید نگاه می‌کنید صحنه ۸ دقیقه قبل از آن را مشاهده می‌کنید.

▪ آیا می‌دانید زمین در آغاز پیدایش خود ۲۰۰۰ بار بزرگ‌تر از حجم کنونی خود را داشته است.

▪ آیا می‌دانید مساحت سوراخ اوزون ۳۴ میلیون کیلومتر مربع یا به اندازه آمریکای شمالی است.

▪ آیا می‌دانید سالانه ۳,۱ میلیون مترمکعب چوب صرف چوب‌های غذاخوری در چین می‌شود.

▪ آیا می‌دانید ماموت‌ها که ۱۰ هزار سال پیش منقرض شدند تا ۶ سالگی شیر مادرشان را می‌خوردند.

▪ آیا می‌دانید جوانان هندی شادترین و جوانان ژاپنی افسرده‌ترین‌های جهانند.

▪ آیا می‌دانید مردم فیلیپین به بیش از ۱۰۰۰ لهجه سخن می‌گویند.

▪ آیا می‌دانید عمر مفید انسان‌ها در کف دستشان نوشته شده است، نگاه کنید. ۶۳ = ۱۸ - ۸۱

▪ آیا می‌دانید مسن‌ترین انسان دنیا با ۱۴۲ سال سن الان در ایران زندگی می‌کند.

▪ آیا می‌دانید به گفته صندوق پول جهان ایران در تورم رتبه ۵ جهان است و تا چند سال دیگر البته ۱ خواهد شد.

▪ آیا می‌دانید گران‌ترین کفش دنیا ۱ میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان است.

▪ آیا می‌دانید گران‌ترین سینمای خانگی ۲۱۰ میلیون تومان است.



چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:, :: 20:20 ::  نويسنده : VENUS       

دلم شکسته است، میشودبرای من کمی دعا کنی؟
یا اگه خدا اجازه میدهد،کمی بجای من خدا خدا کنی؟
راستش دلم مثل یک نماز بین راه،خسته و
شکسته است،
میشود برای بیقراری دلم سفارشی به آن رفیق با وفا خداکنی



یک شنبه 7 فروردين 1390برچسب:, :: 14:20 ::  نويسنده : VENUS       

الهی در پناه خود بدار آنکس را که گاه و بی گاه به کوچه های خلوت دلم سرک میکشد!

                    الهی در پناه خود بدار آنکس را که دلم را ارزانیش کردم!



یک شنبه 7 فروردين 1390برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : VENUS       

دیدمش در دشت های نم زده


 

              مست اندوه تماشا ، یار باد،


 

                            مویش افشان ،

 

                                      گونه اش شبنم زده.


لاله ای دیدیم ، لبخندی به دشت


 

                        پرتویی در آب روشن ریخته


 

او صدا را در شیار باد ریخت:


 

                         جلوه اش با بوی خنک آمیخته


رود، تابان بود و او موج صدا:


 

                          خیره شد چشمان ما در رود وهم


 

پرده روشن بود ، او تاریک خواند:


 

                           طرح ها در دست دارد دود وهم


چشم من بر پیکرش افتاد ، گفت:


                            آفت پژمردگی نزدیک او


 

دشت: دریای تپش، آهنگ ، نور


 

                                سایه می زد خنده تاریک او.




یک شنبه 7 فروردين 1390برچسب:, :: 14:4 ::  نويسنده : VENUS       

 

برنده متعهّد می شود.
بازنده وعده می دهد.
 
 
وقتی برنده ای مرتكب اشتباه می شود ، می گوید : اشتباه كردم.
وقتی بازنده ای مرتكب اشتباه می شود ، می گوید : تقصیر من نبود.
 
 
 
برنده بیش از بازنده كار انجام می دهد و در انتها باز هم وقت دارد.
بازنده همیشه آنقدر گرفتار است كه نمی تواند به كارهای ضروری بپردازد.
 
 
 
برنده به بررسی دقیق یك مشكل می پردازد.
بازنده از كنار مشكل گذشته و آن را حل نشده رها می كند.
 
 
 
برنده می گوید: بیا برای مشكل راه حلی پیدا كنیم.
بازنده می گوید : هیچ كس راه حلی را نمی داند.
 
 
 
برنده می داند به خاطر چه چیزی پیكار می كند و
بر سر چه چیزی توافق و سازش مي نماید.
بازنده آن جا كه نباید ، سازش می كند و به خاطر
 چیزی كه ارزش ندارد ، مبارزه می كند.
 
 
 
برنده با جبران اشتباهش ، تاسّف و پشیمانی خود را نشان می دهد.
بازنده می گوید : «متاسّفم» ، اما در آینده اشتباه خود را تكرار می كند.
 
 
 
برنده مورد تحسین واقع شدن را به دوست داشته شدن
 ترجیح می دهد ، هر چند كه هر دو حالت را مدّ نظر دارد.
بازنده دوست داشتنی بودن را ، به مورد تحسین واقع شدن
 ترجیح می دهد ، حتی اگر بهای آن خفّت و خواری باشد.
 
 
 
برنده گوش می دهد.
بازنده فقط منتظر رسیدن نوبت خود برای حرف زدن است.
 
 
 
برنده از میانه روی و نرمش خود احساس قدرت می كند.
بازنده هرگز میانه رو و معتدل نیست ، گاهی از موضع ضعف و
 گاهی همچون ستمگران رفتار می كند.
 
 
 
برنده می گوید ، باید راه بهتری هم وجود داشته باشد.
بازنده می گوید ، تا بوده همین بوده و تا هست همین است.
 
 
 
برنده به افراد برتر از خود ، احترام می گذارد و
 سعی می كند تا از آنان چیزی بیاموزد.
بازنده از افراد برتر از خود ، خشم و نفرت داشته و
 در پی یافتن نقاط ضعف آنان است.
 
 
 
برنده گام های متعادلی بر می دارد.
بازنده دو نوع سرعت دارد ، یا خیلی تند و یا خیلی كند.
 
 
 
برنده می داند كه گاهی اوقات ، پیروزی به
بهای بسیار گرانی بدست می آید.
بازنده بسیار مشتاق برنده شدن است ، در جایی كه
 نه قادر به برنده شدن و نه حفظ آن است.
 
 
 
برنده ارزیابی درستی از توانایی های خود داشته و
 هوشمندانه از ناتوانی های خود ، آگاه است.
بازنده از توانایی ها و ناتوانی های واقعی خود بی خبر است.
 
 
 
برنده مشكلی بزرگ را انتخاب می كند و آن را به اجزای
 كوچك تر تفكیك می كند ، تا حل آن آسان گردد.
بازنده مشكلات كوچك را آنچنان به هم می آمیزد كه
 دیگر قابل حل شدن نیستند.
 
 
 
برنده می داند كه اگر به مردم فرصت داده شود
 مهربان خواهند بود.
بازنده احساس می كند كه اگر به مردم فرصت داده شود
 نامهربان خواهند شد.
 
 
 
 
برنده تمركز حواس دارد.
بازنده پریشان حواس است.
 
 
 
 
برنده از اشتباهات خود درس می گیرد.
بازنده از ترس مرتكب شدن اشتباه ، یادگرفته كه
اقدام به هیچ كاری نكند.
 
 
 
 
برنده می كوشد تا مردم را هرگز نیازارد ، مگر در مواقع
 نادری كه این دل آزاری در راستای یك هدف بزرگ باشد.
بازنده نمی خواهد به عمد دیگران را آزار دهد
 اما ناخودآگاه همیشه این كار را می كند.
 
 
 
 
 
برنده ثروت اندوزی را وسیله ای برای لذت بردن از زندگی می داند.
بازنده مال اندوزی را هدف خود قرار می دهد ،‌ بنابراین گذشته
 از میزان انباشت ثروت ، هیچ گاه نمی تواند خود را برنده محسوب كند و
هرگز برنده نمی شود.
 
 
 
 
برنده ترجیح می دهد خود را مسئول شكست هایش بداند و
 نه دیگران را ؛ ولی وقت زیادی را صرف عیب جویی نمی كند.
بازنده شكست های خود را ناشی از ، تبعیض یا سیاست می داند.
 
 
 
 
برنده معتقد است ، ما باكارهای درست و
 اشتباه خود ، سرنوشت خویش را تعیین می كنیم.
بازنده به قضا و قدر اعتقاد دارد.
 
 
 
 
برنده در هر شرایطی كه قرار بگیرد
 آرامش و تعادل خود را حفظ می كند.
بازنده اگر از دیگران عقب بماند، تندخو و خشن می شود و
 اگر جلوتر از دیگران باشد ، بی احتیاطی می كند.
 
 
 
 
 
برنده می داند كه نارسایی های او جزیی از شخصیت وجودی اوست
در حالی كه می كوشد تا آثار ناگوار این نقایص را بزداید هرگز
 تاثیر آنها را انكار نمی كند.
بازنده از این كه خود و یا دیگران به نقایص وی آگاهی یابند ، هراسان است.
 
 
 
 
برنده وقتي رفتار بد از ديگران مي بيند آزادانه ، رنجش و آزردگی
خود را بیان نموده ، تخلیه ی احساسی می كند ، سپس
مساله را به فراموشی می سپارد.
بازنده هنگامی كه از دیگران بدرفتاری می بیند ، خشم و
ناخشنودی خویش را به زبان نمی آورد و زجر می كشد و
 با انتقام گرفتن ، شرایط بدتری را پدید می آورد.
 
 
 
 
برنده می داند كه كدام تصمیم ها را به طور مستقل بگیرد و
 كدام یك را پس از مشورت با دیگران .
 بازنده نسبت به برندگان حسادت كرده ، و دیگر بازندگان را حقیر می شمارد .
 
 
 
 
برنده روی پای خود می ایستد و از اینكه دیگران
 به وی تكیه كنند ، احساس تحمیل شدن نمی كند.
بازنده به كسانی كه از خودش قوی ترند ، تكیه می كند و
 عقده های خود را بر سر افراد ضعیف تر از خویش خالی می كند.
 
 
 
برنده نسبت به فضای اطراف خود حساس است.
بازنده فقط نسبت به احساسات خود حساس است.
 
 
 
برنده در وجود یك آدم بد ، خوبی ها را می جوید و
 روی همین قسمت كار می كند.
بازنده در وجود یك انسان خوب، بدی ها را می جوید. از این رو
 به سختی می تواند با دیگران همكاری كند.
 
  
برنده در عین حال كه تعصّبات خود را می پذیرد  تلاش می كند
 كه در هنگام قضاوت كردن بر این تعصّبات غلبه كند.
بازنده منكر وجود هرگونه تعصّب در خود است و
بنابراین در سراسر عمر ، اسیر تعصّبات خویش خواهد بود.
 
  
 
برنده هراسی ندارد از اینكه دریك موقعیت ضد و
 نقیض قرار گیرد ، زیرا درافكارش خللی وارد نمی شود.
بازنده سازگار شدن با موقعیت های ضد و نقیض را
 به كار شایسته ترجیح می دهد.
 
برنده بازی سرنوشت و این حقیقت كه شایستگی ها را هميشه
پاداشی نیست، بی آنكه دیدگاهی بدبینانه داشته باشد، درك می كند.
بازنده بی آنكه بازی های سرنوشت را درك نماید ، بدگمان است.
 
  
برنده می داند كه چگونه می توان جدی بود بی آن كه خشك و رسمی باشد.
بازنده غالباً خشك و رسمی است زیرا ، فاقد توانایی جدی بودن است.
 
  
 
برنده آنچه را كه ضرورت دارد ، با متانت لازم انجام می دهد  و
 توان خود را برای راه حل هایی ذخیره می كند كه در آنها از حق انتخاب برخوردار است.
بازنده آنچه را كه ضرورت دارد ، با حالتی اعتراض آمیز انجام می دهد و
هیچ توان و نیرویی را برای گرفتن تصمیمات اخلاقی مهم باقی نمی گذارد.
 
  
برنده ارزش های اخلاقی را ، به عنوان تنها منبع قدرت حقیقی می شناسد.
بازنده چون در باطن ، برای ارزش های اخلاقی احترام اندكی قایل است ،
 بیش از ظرفیت خویش در جهت كسب منابع قدرت بیرونی تلاش می كند.
 
 
 
 
برنده سعی میكند كه رفتارهای خود را براساس نتایج منطقی آن هاقضاوت كند و رفتارهای دیگران را براساس قصد و نیت آنهاارزیابی كند.
بازنده رفتارهای خود را براساس قصد و نیت خویش ورفتارهای دیگران را براساس نتایج آنها ارزیابی میكند.
 
 
 
برنده دیگران را نكوهش می كند ولی آنها را می بخشد.
بازنده چنان بزدل است كه قادر به نكوهش دیگران نیست و
 چنان حقیر است كه قادر به بخشیدن دیگران هم نیست.
 
   
برنده پس از بیان نكته ی اصلی مورد نظرش ، لب از سخن فرو می بندد.
بازنده آنقدر به صحبت ادامه می دهد ، كه نكته ی اصلی را فراموش می كند. 
 
برنده هر امتیازی را كه بتواند بدهد ، می دهد
جز این كه اصول بنیادی خود را فدا كند.
بازنده به خاطر هراس از دادن امتیاز به لجاجت خود ادامه می دهد و
 این در حالی است كه اصول بنیادی اش رفته رفته از بین می رود.
 
 
برنده ضعف های خود را به خدمت توانایی هایش می گیرد.
بازنده توانایی های خود را هدر می دهد ، زیرا آنها را
 در خدمت ضعف های خود به كار می گیرد.
  
 
برنده در برابر افراد سودمند و ناتوان، یكسان عمل می كند.
بازنده به تملّق قدرتمندان پرداخته و ضعفا را تحقیر می كند.
 
 
 
 
برنده می خواهد مورد احترام دیگران باشد ، اما ذهنش را درگیر آن نمی كند.
بازنده برای رسیدن به این امر دست به هر كاری می زند ،
 اما سرانجام با شكست روبه رو می شود و به هدفش نمی رسد.
 
 
 
 
برنده حتّی زمانی كه دیگران وی را به عنوان یك خبره
می شناسند، می داند كه هنوز خیلی چیزها را نمی داند.
بازنده می خواهد كه دیگران او را یك خبره بدانند و
 این نكته كه : « بسیار كم می داند » را هنوز نیاموخته است.
 
 
 
 
برنده گشاده روست ، زیرا می تواند بی آنكه خود را
 تحقیر كند بر خطاهای خویش بخندد.
بازنده چون حتی در خلوت خویش خود را پست و
 حقیر می شمارد ، در حضور دیگران نیز قادر به خندیدن بر
 خطاهای خود نیست.
 
 
 
 
برنده نسبت به ضعف های دیگران غمخواری می كند ،
 زیرا ضعف های خود را درك نموده و آنها را پذیرفته است.
بازنده دیگران را به دلیل ضعف هایشان خوار و خفیف می شمارد ،
 زیرا وجود ضعف در درون خود را انكار نموده و پنهان می كند.
 
 
 
 
برنده هر كاری كه از دستش بر آید انجام می دهد و
 اگر سرانجام شكست خورد ، به معجزه امید می بندد.
بازنده بدون آنكه كوچكترین تلاشی كند ، به انتظار معجزه می نشیند.
 
 
 
 
برنده تا دم مرگ بیشتر از آنچه كه از دیگران می گیرد ، می دهد.
بازنده تا پای جان از این توهّم دست بر نمی دارد كه
 « پیروزی » یعنی بیش از آنچه كه می دهی ، بستانی.
 
 
 
 
برنده هنگامی كه می بیند راهی را كه در پیش گرفته است ،
 با مسیر زندگانی او سازگار نیست ، هراس از ترك آن ندارد.
بازنده « نیمه ی راهی » را در پیش گرفته و به آن ادامه می دهد و
 اهمّیتی نمی دهد كه به كجا منتهی می شود.
 
 


جمعه 29 بهمن 1389برچسب:, :: 14:44 ::  نويسنده : VENUS       

یک شخص جوان با تحصیلات عالی برای شغل مدیریتی

در یک شرکت بزرگ درخواست داد. در اولین مصاحبه پذیرفته

  شد؛ رئیس شرکت آخرین مصاحبه را انجام داد. رئیس شرکت از شرح

 سوابق متوجه شد که پیشرفت های تحصیلی جوان از دبیرستان تا پژوهشهای

  پس از لیسانس تماماً بسیار خوب بوده است، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد.

رئیس پرسید: ((آیا هیچ گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟))

جوان پاسخ داد: ((هیچ.))

رئیس پرسید: ((آیا پدرتان بود که شهریه های مدرسه شما را پرداخت کرد؟))

جوان پاسخ داد: ((پدرم فوت کرد زمانی که یک سال داشتم، مادرم بود که شهریه های

مدرسه ام را پرداخت می کرد.))

رئیس پرسید: ((مادرتان کجا کار می کرد؟))

جوان پاسخ داد: ((مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می کرد.))

رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد.

جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد.

رئیس پرسید: ((آیا قبلاً هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده اید؟))

جوان پاسخ داد: ((هرگز، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و

کتابهای بیشتری مطالعه کنم. بعلاوه، مادرم می تواند سریع تر از من رخت بشوید.))

رئیس گفت: ((درخواستی دارم. وقتی امروز برگشتید، بروید و دستهای مادرتان را تمیز کنید،

و سپس فردا صبح پیش من بیایید.))

جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است.

وقتی که برگشت، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهای او را تمیز کند.

مادرش احساس عجیبی می کرد، شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جوان

نشان داد. جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد. همانطور که آن کار را انجام می داد اشکهایش

سرازیر شد. اولین بار بود که او متوجه شد که دستهای مادرش خیلی چروکیده شده،

و اینکه کبودی های بسیار زیادی در پوست دستهایش است. بعضی کبودی ها خیلی دردناک

بود که مادرش می لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز می شد.

این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت ها را می شوید تا

او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند. کبودی های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود

برای پایان تحصیلاتش، تعالی دانشگاهی و آینده اش پرداخت کند.

بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش، جوان همه رخت های باقیمانده را برای مادرش

یواشکی شست.

آن شب، مادر و پسر مدت زمان طولانی گفتگو کردند.

صبح روز بعد، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت.

رئیس متوجه اشکهای توی چشم های جوان شد، پرسید:

((آیا می توانید به من بگویید دیروز در خانه تان چه کاری انجام داده اید

و چه چیزی یاد گرفتید؟))

جوان پاسخ داد: ((دستهای مادرم را تمیز کردم، و شستشوی همه باقیمانده رخت ها را نیز تمام کردم.))

رئیس پرسید: ((لطفاً احساس تان را به من بگویید.))

جوان گفت:

1-اکنون می دانم که قدردانی چیست. بدون مادرم، من موفق امروز وجود نداشت.

2-از طریق با هم کار کردن و کمک به مادرم، فقط اینک می فهمم که چقدر سخت و دشوار

است برای اینکه یک چیزی انجام شود.

3-به نتیجه رسیده ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم.

رئیس شرکت گفت: ((این چیزیست که دنبالش می گشتم که مدیرم شود.))

می خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک دیگران را بداند، کسی که زحمات دیگران را

برای انجام کارها بفهمد، و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد. شما استخدام شدید.

بعدها، این شخص جوان خیلی سخت کار می کرد، و احترام زیردستانش را بدست آورد.

هر کارمندی با کوشش و بصورت گروهی کار می کرد. عملکرد شرکت به طور فوق العاده ای بهبود یافت.

 

یک بچه، که حمایت شده و هر آنچه که خواسته است از روی عادت به او داده اند،

((ذهنیت مقرری)) را پرورش داده و همیشه خودش را مقدم می داند. او از زحمات والدین خود

بی خبر است. وقتی که کار را شروع می کند، می پندارد که هر کسی باید حرف او را گوش دهد، زمانی که

 مدیر می شود، هر گز زحمات کارمندانش را نمی فهمد و همیشه دیگران را سرزنش می کند. برای این جور شخصی،

که ممکن است از نظر آموزشی خوب باشد، ممکن است یک مدتی موفق باشد، اما عاقبت احساس کامیابی نمی کند.

او غر خواهد زد و آکنده از تنفر می شود و برای بیشتر بدست آوردن می جنگند. اگر این جور والدین حامی هستیم،

آیا ما داریم واقعاً عشق را نشان می دهیم یا در عوض داریم بچه هایمان را خراب می کنیم؟

 

شما می توانید بگذارید بچه هایتان در خانه بزرگ زندگی کنند، غذای خوب بخورند، پیانو بیاموزند،

تلویزیون صفحه بزرگ تماشا کنند. اما هنگامی که دارید چمن ها را می زنید، لطفاً اجازه دهید آن را تجربه

کنند. بعد از غذا، بگذارید بشقاب و کاسه های خود را همراه با خواهر و برادر هایشان بشویند.

برای این نیست که شما پول ندارید که مستخدم بگیرید، می خواهید که آنها درک کنند، مهم نیست که

والدین شان چقدر ثروتمند هستند، یک روزی موی سرشان به همان اندازه مادر شخص جوان سفید خواهد شد.

مهم ترین چیز اینست که بچه های شما یاد بگیرند که چطور از زحمات و تجربه سختی قدردانی کنند و

یاد بگیرند که چطور برای انجام کارها با دیگران کار کنند